از فوبیا (ترسهای بیدلیل و مرضی ) زیاد شنیدهایم. فوبیای حشرات، فوبیای تاریکی، ارتفاع، فوبیای تنهایی و سکوت. اما شاید هیچیک از آنها، به اندازه ترس از تصمیمگیری بر زندگی ما سایه نینداخته باشد. ترس از تصمیمگیری به حدی جدی است که برای آن یک نام اختصاصی هم در نظر گرفته شده است: Decidophobia. این لغت توسط والتر کافمن، ابداع شد. او کتابی به نام «بدونگناه و عدالت» نوشت. او کتاب خود را اینگونه شروع میکند: ترس از تصمیمگیری یا فوبیای تصمیمگیری، باعث میشود ما جرات انتخاب یک گزینه را از میان گزینههای موجود نداشته باشیم. این در حالی است که در بسیاری از موارد، گزینه درست را میتوانیم به سادگی از میان گزینههای پیش رو تشخیص دهیم.فرار از تصمیمهای بزرگ به تصمیمهای کوچک، یکی از هنرهای ما برای پنهان کردن ترس از تصمیمگیری است. به همین دلیل، احتمالا شما این راهکار را زیاد دیده یا بهکار بردهاید: حالا یک تغییر کوچک انجام بدهیم. شاید اینجا تشبیهی که پیتر سنگه در کتاب پنجمین فرمان خود، در حوزه تفکر سیستمی مطرح میکند قابل استفاده باشد: با تقسیم یک گاو به دو قسمت، دو گوساله نخواهیم داشت، بلکه یک گاو مرده خواهیم داشت، ما با خرد کردن یک تصمیم به تصمیم های کوچک تر، عملا اصل آن تصمیم را کنار گذاشته ایم و سرگرم انتخاب های دیگر شده ایم. غیر از موارد فوق، ما راه کارها و مکانیزم های دیگری هم برای فرار از تصمیم گیری و پنهان کردن فوبیای تصمیم گیری آموخته ایم: فعلا اولویت من نیست، نکته دیگر آن است که ما عموما فراموش می کنیم که تصمیم نگرفتن، خود یک تصمیم است. دلیل اینکه بسیاری از ما مشورت می گیریم، ندانستن پاسخ نیست، بلکه ترسیدن از پذیرش پاسخی است که در ذهن داریم.
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دسته بندی موضوعی